دیدم به خواب آن آشنا دارد می آید
دیدم که بر دردم دوا دارد می آید
دیدم که با شال عزا و چشم گریان
مولایمان صاحب عزا دارد می آید
تو بانی این روضه ای دریاب ما را
آغوش خود بگشا گدا دارد می آید
آقا نمی بینی مگر در غیبت تو
خیلی سر شیعه بلا دارد می آید
امشب نمی دانم چه سرّی هست کاینجا
بوی شهیدان خدا دارد می آید
در این دهه خط مقدم هیئت ماست
از جبهه بوی کربلا دارد می آید
اینجا صدای گریه و عطر مناجات
از سنگر رزمنده ها دارد می آید
آقا سوالی داشتم از سمت گودال
آوای وا اُمّا چرا دارد می آید
آقا بگو جدّت مراقب باشد آخر
یک خنجر تیز از قفا دارد می آید
آتش به جان خیمه ها افتاده از درد
پایان تلخ ماجرا دارد می آید
همراه با آن قافله با دست بسته
یک خانم چادر سیا دارد می آید
پشت سرش یک دختر ناز سه ساله
با ناله واغربتا دارد می آید
می گوید عمه یک نظر بر نیزه ها کن
بابای من همراه ما دارد می آید..

شاعر : عباس احمدی